می پرسندخوبی؟

می پرسند :خوبی؟
آخر یک نفر هم نیست بگوید:
صحبت یک روز و دو روز که نیست
تو مدت هاست بغض گلوی منی …
خیلی وقت ست، شب ها تا صبح تو …تو …تو …تو را می شمارم …
خوبش هم اینجاست ،همه ستاره می شمارند که خوابشان ببرد، من تو را میشمارم و تا صبح بیدار …
شاید که تو مرا ببری …
.
تو که میدانی بانو
بحث یک نخ و دو نخ که نیست …
من بیش از اینها از دست تو می کشم ،میکشم و به تو فکر می کنم،به تو فکر می کنم و صفحه ی سیاه حوادث دلم را می خوانم … و چقدر خبر … و چقدر دود …
اینجا بدون تو هوا آلوده است…
.
آخر صحبت یک قطره و دو قطره هم نیست …
خانه خراب شدیم از اشک ،تازه خوبست مرد ها گریه نمی کنند و الا که … بگذریم
هر کس برای خود یک پری دارد،پری چشم من دریایی ست انگار …
.
چه می گویند اینها؟
صحبت یک فنجان و دو فنجان که نیست
یک مزرعه چای خسته ام
یک جهان بغل، دلتنگم و یک تهرااان ،دلم گرفته … بی طاقتم …
اما …
اما از تو چه پنهان،
وقتی از جانم حرف می زنم
دقیقا صحبت یک جان ست … یک جان …
پس وقتی می گویم از نبودنت می میرم یعنی دقیقا از نبودنت می ………..

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.