درست یادم نیس پنجشنبه بودیاجمعه...
☑
سلام ✋?
درست یادم نیست پنجشنبه بود یا چهارشنبه اما یادمه وقتی یکی از دوستام بهم گفت شنبه میای اردو جهادی اولش اصلا نمیدونستم چی هست بعد که یکم واسم توضیح داد که باید چه کار کنیم گفتم نمیدونم بزار فکر کنم همین موقع بود هزار تا فکر اومد تو سرم که همش مبهم بود هزار شاید
شاید تو کار کم بیارم نتونم…..
شاید مریض بشم……
شاید مسخرم کنن…..
شاید سر بار بشم……
شاید….
شاید …..
همش فکر میکردم یکی از این شاید ها واسه خراب کردن اردو کافیه با ترس و لرز که نکنه کسی بفهمه به یکی از دوستام گفتم بهم گفت گروه به اسم حضرت زهراست خودش نمیزاره بچه هاش کم بیارن دل و زدم به دریا گفتم میام.
جالبه تمام شاید ها شد واقعیت هم مریض شدم،هم کم اوردم ،ولی نمیدونم چرا همه چیز لذت بخش بود حتی جنبه های منفی ،واسه من که اولین بار همه چیز و تجربه میکردم جو روستا، کار بنایی و کار فرهنگی نمیدونم چجور بنویسم ولی راست گفتن مادر نمیزاره بچش کم بیاره از امروز یک روز شمار به زندگیم اضافه شده 365روز تا اردو جهادی بعدی……
امروز که یک روز از اردو گذشته برگشتم به زندگی قبلیم کاش هر روز اردو جهادی بود.
دلم واسه همه چیز اردو تنگ شده ممنون که من و دعوت کردید خداروشکر که کمک کرد
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عاشق کربلا در 1396/05/13 ساعت 08:55:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |