بهش میگفتن ام الشهدا. .
دوشنبه 96/04/12
بهش می گفتن امّ الشهدا?
آخه سه تا از بچه هاش و
یه برادر
و یه دامادش رو برای اسلام داده بود?
@Mazhabiyon
هیچ وقت عصبانے ندیدیمش
جز یه بار اونم یه روز عصر بود?
که همگی توی حیاط نشسته بودیم
مامان از خستگی خوابش برد??
ما هم بے سر و صدا آماده شدیم
که برای نماز مغرب بریم مسجد?
وقتے داشتیم از دَر می رفتیم بیرون ،
پا شد و خیلی بلند?
« استغرالله » و « لا اله الا الله»
گفت و
با عصبانیت پرسید:
پس چرا بیدارم نکردین؟???
گفتیم:آخه خسته بودی
ما هم دلمون نیومد?
بیدارت کنیم !
همونطور که داشت
وضو می گرفت گفت:
من همه زندگیم به نماز اول وقته❗️
نمیخوام #کاهل_نماز باشم??
تا حالا به هیچ دلیلی نماز اول وقت رو ترک نکردم❗??
شیطان که ازماموریت بازگشت خوشحال بود سربازش پرسید!!!!!!
دوشنبه 96/04/12
✔️تلنگر
شیطان از ماموریت که بازگشت خوشحال بود..?
سربازش پرسید: گمراه کردن این شیعیان چه فایده ای داره ؟?
ابلیس جواب داد: امام اینها که بیاید روزگار ما سیاه خواهد بود ؛ اینها که گناه کنند امامشان دیر تر می آید…!?
???
??امام مهدی (عج):
اگرشیعیان ما_که خداوندتوفیق طاعتشام دهد_درراه ایفای پیمانی که بردوش دارند ،همدل می شدند،ملاقات ما از ایشان به تاخیر نمی افتاد،و سعادت دیدارما زودتر نصیب آنها می گشت…
??اللهم عجل الولیک الفرج
بشین تابرات حناببندم...
دوشنبه 96/04/12
شب آخر بہ همسرم گفتم:
گرچہ نمیدونم زمان عملیات چہ شبی است،
اما
بشین تا برایت حنـا ببندم?
روے مبل،
ڪنار بوفه نشست
و موها،محاسن و پاهایش را حنـا بستم …?
مسواڪش را ڪہ دیگر لازم نداشت بیرون انداخت و مسواڪ دیگرے برداشت!
اما
من مسواڪ قبلی اش را برداشتم و گفتم مے خواهم یادگارے بماند..?
گاهے انگار برخے احساسات خبر از وقوع اتفاقات مهمی میدهد?
تا صبح خوابم نمے برد
و به همسرم ڪہ خوابیده بود نگاه مےڪردم تا ببینم نفس مے ڪشد?
ساعٺ چهار بامداد?
صبحانہ آماده ڪردم و وقٺ رفتن
سہ بار در ڪوچہ ب پشت سرش نگاه ڪرد
چہره خندانش?
را هیچ وقت فراموش نمےڪنم??
گفت هیچی نگران نباش رزمایشه...
دوشنبه 96/04/12
خاطراتی از شهــــــــــدا?
?شنبه بود
دوازدهم شهریور
حدود ساعت ده شب،
کمیل به تلفن خونه زنگ زد☎️
تلفن رو برداشتم وشروع کردیم به صحبت کردن?
صدای تیروخمپاره مےاومد?
بهش گفتم کجایی!؟
اونجا چه خبره؟!
گفت:هیچے نگران نباش!رزمایشه!
?
«توی درگیری بود»
بهش گفتم:
کمیل جان سه شنبه میشه دوهفته،
تو هردوهفته یڪبار مرخصی داشتے
میای دیگه؟??
بغض کرد و صداش مےلرزید?
بخاطر بغضش گفت قطع میکنم دوباره زنگ میزنم!
قطع کردودوباره زنگ زد
دوباره همین سوال رو ازش پرسیدم
گفت نمیدونم
گفتم:پنجشنبه چے؟
پنجشنبه میای؟?
گفت:به احتمال خیلے زیاد…
یکشنبه ساعت حدود پنج صبح به شهادت رسید،
سه شنبه خبر شهادتش رو آوردن و
پنجشنبه هم توی گلزارشهدا به خاڪ سپردیمش??