دوستم داشته باش..
دوستم داشته باش جانم..
تاجایی که من “نظامی” شَوَم….
بنشینم یک عمر “منظومه” بنویسم،
از “داشتنت”
از “ماندنت”
کاری کن،
من آن شاعرِ سنت شکنی شَوَم که بجای دردِ فراق و اشک و آه…
یک عمر فقط از “لذتِ داشتن"مینویسد!
بیا” تو” این ادبیاتِ عاشقانه را نجات بده از افسردگی….
یک عمر معشوقه های رفته و بی وفا سوژه ی غزل و قافیه ها بودند…
تو بیا..
تنها “باوفای غزل سازِ ادبیات عاشقانه” باش!!
بیا و کاری کن،
تا نامِ تو یک طرف باشد و نامِ کلِ معشوقه های تاریخ ادبیاتِ عاشقانه ی دنیا یک طرف دیگر!همین…
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عاشق کربلا در 1396/08/17 ساعت 08:20:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید