خودش انتهانداشت..

ای کاش این غزل و غمش ابتدا نداشت
جغرافیای درد زمین کربلا نداشت

این شعر داغ زد به دلم تا نوشته شد
این بیت ها مرا به چه رنجی که وا نداشت

فرمان رسیده بود کماندار را و بعد
تیر از کمان رها شد و طفلی که نا نداشت…

قصد پسر نمود و به قلب پدر نشست
تیری که قدر یک سر سوزن خطا نداشت

تنها حسین بود که دیگر به پیکرش
جایی برای بوسه ی شمشیرها نداشت

بر سینه اش نشست و خنجر کشید و … نه!!!
دیگر غزل تحمل این صحنه را نداشت

این جنگ و سرنوشت غریبش چه آشناست
قرآن دوباره جز به سر نیزه جا نداشت

تنها سه سال آه سه سال عمر کرده بود
اما کسی به سن کمش اعتنا نداشت

با چشمهای کوچک خود دید آنچه را
گرگ درنده هم به شکارش روا نداشت

پایان گرفت جنگ و به آخر رسید … نه
این قصه از شروع خودش انتهانداشت.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.