حمله عصبی که میومدسراغش..
سه شنبه 96/03/30
صبر_ایوب…
حمله عصبی که میومد سراغش…
تموم فکر و ذکرش میشد تسکین دادن درداش…
میدونستم دیر یا زود…
کار دست خودش میده…
ایوب کسی بود که…شهلا…
از زبونش نمیافتاد…
اون روز وقتی دیدم…
نیم ساعته که صدام نزده…
هول برم داشت…
بیحال یه گوشه نشسته بود…
چشمم افتاد به خون تازه روی فرش…
دلم هُرّی ریخت…
نوک چاقو رو فرو کرده بود تو سینهاش و…
فشار میداد….
مرد همسایه رو صدا زدم…
بچه ها دویدن تو پذیرایی و…
خیره شدن به باباشون…
ترسم از این بود که…
نکنه چاقو رو اونقد فرو کنه توی سینش…
که برسه به قلبش…
چون هم به لرزش افتاده بود…
\"ایوب جان
چاقو رو بده به من…
چرا با خودت این کارو میکنی…؟!\"مرد همسایه رسید و دستشو گرفت…
ایوب داد میزد:\"ولم کنننن…
بذا این ترکش لعنتی رو درش بیارم…
تو روو خدااااا شهلا…\"بغضم ترکید:\"ایوب جان…
بذا بریم دکتر…\”
درد داشت…
\"دارم میسوزم شهلا…
بِخُّداااا…خودم میتونم درش بیارم…
خسته ام کرده…\”
.
بچهها کنار هم ایستاده بودن و
غريبانه نگاه باباشون میکردن و…
آروم آروم مثه من اشک میریختن…
ایوب تنش میلرزید…
قطره های اشک…
از گوشهی چشمش میچکید…
به هوش که اومد…
تا چشاش به زخم تازه رو تنش افتاد…
پرسید
\"این دیگه چیه…؟!\”
اشکامو پاک کردم و چیزی نگفتم…
چون اگه میفهمید…
خیلی از من و بچهها خجالت میکشید…
??(خانوم غیاثوند،همسر شهید ایوب بلندی)??
چادرم را به سان روزنامه ای...
سه شنبه 96/03/30
از طرف دختران پاک سرزمینم… .
.
.
.
چادرم را به سان روزنامه اے کثیر الانتشار
هر روز صبح سر میکنم و با تیتر \"أحبک یا رسول الله\”
مشت کوبنده اے میشوم بر دهان تمام شارلے نویس ها!
پیچیده عطرچادرت درکل اشعارم..
سه شنبه 96/03/30
پیچیده عطر چادرت در کل اشعارم
بانوی خوب و سربه زیرم دوستت دارم
.
هرکس که چادر میکند بر سر که مومن نیست
من از حجاب بی حیاها سخت بیزارم
.
این که تورا اینقدر میخواهم چه شیرین است
روی تو غیرت دارم و از عشق سرشارم
.
غرق سکوت اما درونم مملو از شعر است
دیوان شعری خاک خورده کنج انبارم
.
تو شاخه ی گل هستی و میمیرم آن دم که
قدر نسیمی شاخه ای گل را بیازارم
.
شب های خوب عاشقی وقتی که میخوابی
دائم نگاهت میکنم تا صبح بیدارم .
بوی نم خاک از سرکوی تو می آید
ابرم که غیر از شانه ات جایی نمی بارم
.
دیوانه ی آن لحظه ام که موقع افطار
یک دانه خرما روی لبهای تو بگذارم
.
تو هیئتی هستی و من هم هیئتی هستم
مست حجابت هستم از بس غیرتی هستم
.
ای کاش تا آخر همیشه با خدا باشیم
در یک شب خلوت دوتایی کربلا باشیم
محسن_کاویانی
مادرش زولبیا دوست داشت..
سه شنبه 96/03/30
مادرش زولبیا دوست داشت و پدرش بامیه. نیم کیلو بامیه خرید و نیم کیلو زولبیا و رفت خانه.
کلید انداخت ، در را باز کرد و رفت سمت آشپزخانه. وسایل سفره افطار را آماده کرد. همه چیز را سر جایش گذاشت.
زولبیا، بامیه، پنیر، نان، سبزی و گردو. نشست سر سفره. دو قاب عکس را آورد. یکی کنار زولبیا و دیگری کنار بامیه.
قدر باهم بودن را بدانیم…
مسولان درمقابل نقض برجام توسط امریکااقدام متقابل کنند..
سه شنبه 96/03/30
?آیتالله نوریهمدانی: مسئولان در مقابل نقض برجام توسط آمریکا اقدام متقابل کنند / همه دیدیم چگونه سنا برجام را نقض میکند آنان برای هیچ کشوری حقوقی قائل نیستند
?عدهای در سخنرانیها مکرر از امام و ولیفقیه صحبت میکنند، ولی در عمل خلاف فرمایش ایشان انجام میدهند اگر معنای ولیفقیه را نمیدانید حداقل به درسهای ولایتفقیه امام راحل مراجعه کنید تا بفهمید ولیفقیه چیست و چه اختیاراتی دارد.
?در جامعه وحدت عملی میخواهیم، عملاً پشت سر ولیفقیه باشیم نهفقط در سخنرانی یک جلسه بگوییم در جای دیگری سخنرانی خلاف آن را داشته باشیم و جامعه را به اختلاف ببریم.
?مردم باکسی عهد و پیمان نبستهاند، اگر کسی بخواهد ارزشهای اسلامی و انقلابی آنان را زیرسؤال ببرد، تحمل نمیکنند؛ پس بهجای طرح مسائل اختلافانگیز همه حول محور رهبری وحدت داشته باشیم و انقلاب را با تمام شاخصها و آرمانهای آن حفظ کنیم.