زندگی بدون روزهای بدنمیشود..

“زندگی بدون روزهای بد نمی‌شود”
بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم
اما روزهای بد، همچون برگ های پاییزی، باور کن که شتابان فرو می‌ریزند
و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان می‌شکنند!
و درخت استوار و مقاوم برجای می‌ماند…
عزیز من!
برگهای پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند…
زندگیو سخت نگیریم…

شایدزمین لرزه حادثه باشد...

فاجعه_خود_ماییم
شاید زمین لرزه حادثه باشد، آن‌قدر ناگهانی که ستاد حوادث غیرمترقبه هم غافلگیر شود! شاید آن‌قدر بدموقع اتفاق بیفتد که پیش از بیدار شدن، دیگر هیچ وقت طعم بیدار شدن را نچشیم. شاید آن قدر قوی باشد که دنیا بچرخد، دنیای‌مان بچرخد و خوشبختی‌مان را بچرخاند.

اما باور کنیم ایراد از زمین و زمان نیست که غمگین‌ترین منطقه دنیا، هر روز غم جدیدی را تجربه می‌کند. زمین در همه دنیا می‌لرزد. حادثه همه جا اتفاق می‌افتد. ولی هیچ‌کجا به اندازه ما از بی‌مسئولیتی رنج نمی‌برند. هیچ‌کجا به اندازه ما نمی‌گویند «پیشگیری» و «نوسازی»، آن‌قدر که وقت نکنند معنای این واژه‌ها را بفهمند و تازه بعد از فاجعه پیدای‌شان شود.
هیچ‌کجا زیر سقفی که با راه رفتن هم گچ از آن می‌ریزد به کودکان درس انسانیت نمی‌دهند. هیچ‌کجا به‌خاطر شندرغاز بیشتر، جان دیگران را به خطر نمی‌اندازند و خانه‌ای نمی‌سازند که حتی موقع ساختنش هم خطر ریزش دارد. هیچ‌کجا به‌خاطر خانه ساختن زیرمیزی و شیرینی نمی‌دهند و نمی‌گیرند. هیچ‌کجا آن‌قدر زندگی برای‌شان بی‌معنی نشده که همه چیز را با پول قابل معاوضه بدانند.

باور کنیم زمین لرزه نیست که تعادل ما را به هم می‌زند بلکه خودمان همدیگر را هل می‌دهیم. باور کنیم همدردی فقط هشتگ و ارسال کمک و اشک ریختن بعد از حادثه نیست. همدردی، انسان بودن است. همدردی حس مسئولیتی است که پیش از حادثه داریم، برای تبدیل نشدنش به فاجعه.
شاید زمین لرزه حادثه نباشد. شاید خشم زمین است از ما که این‌قدر نسبت به زندگی و به انسان، بی‌تفاوت شده‌ایم. شاید مرده‌ایم، پیش از آنکه فاجعه‌ای اتفاق بیفتد. شاید فاجعه خود ماییم. کاش از حالا مراقب هم باشیم.

مهرشاد_مرتضوی

همین؟؟؟

همین؟
بیایى و بزنى و بروى و ببخشید؟!
نه جانم!
با یک کلمه
هیچ چیز مثلِ اولَش نمیشود
باید وجود داشت
باید ماند و جبران کرد
“ببخشید” را همه بلدند؛
مثلِ نقل و نبات به زبان مى آورند…
چیزى که قحطى اش آمده
همین “ماندن” است
همین “جبران” کردن…

امیدچیزخوبی است...

امید چیز خوبی‌ست
مثل آخرین سکّه
مثل آخرین بلیط
مثل آخرین گلوله
مثل آخرین کشتی
آخرین سکّه نمی‌گذارد که غرورت بشکند
آخرین بلیط نمی‌گذارد که ناامید از ترمینال‌ها برگردی،
آخرین گلوله نمی‌گذارد که سرباز اسیر شود،
کسی که امید دارد فقیر نیست،
همیشه چیزی دارد،
یادم رفت از آخرین کشتی بگویم،
آخرین کشتی حتی اگر هم نیاید
نمی‌گذارد که نام دریا و مسافرت از یادت برود…

فقیرازخواب بیدارشدوگفت...

???
دزدی در خانه فقیری می جست

فقیر از خواب بیدار شد و گفت:

ای مرد آنچه تو در تاریکی می جویی،

ما در روز روشن می جوییم و نمی یابیم
عبید_زاکانی