همیشه مقداری دلگرمی داخل جیبت باشد...
پنجشنبه 96/08/25
همیشه مقداری دلگرمی داخل جیبت باید باشد
که اگر ناگهان در خیابان
یا در گوشه یک کافه
یا حتی در خواب
سرمای نا امیدی به سراغت آمد
یا بغضی دهانت را تلخ کرد
دلگرمیت را از جیب در بیاوری
گوشه دهانت بگذاری تا ارام ارام شیرینیش در و جودت بپیچد
یا مثل ژاکتی گرم دور خودت بپیچی و منتظر تابش خورشید بمانی
دلگرمی همیشه باید باشد
و …
وای به تمام لحظه هایی
که هرچه جیب ها و کیفت را بگردی
دلگرمی پیدا نشود ……
پشت تمام بغضهایت گم شده باشی...
پنجشنبه 96/08/25
برای نبودن که . . .
همیشه لازم نیستــــــــــ
راه دوری رفته باشی
میتوانی همین جا
پشت تمـــــــــام ِ بغضهایت ،
گم شده باشی …
این روزها خوبم ،
ڪار میڪنم ،
شعر میخوانم،
قصه می نویسم
و گـــــــــــاهی…
دلم که برایتــــــــــــ . . .
تنگ میشود!!
تمام خیابانها را ،
با یادتـــــــــــ . . .
پیاده میروم !!
یک عمربایدبگذرد..
پنجشنبه 96/08/25
یک عمر باید بگذرد
تا بفهمی بیشتر غصه هایی که خوردی
نه خوردنی بود نه پوشیدنی،فقط دور ریختنی بود…!
و چقدر دیر می فهمیم که
زنــدگـی همین روزهاییست که
منتظـر گذشتنش هستیم …!
همیشه بیاد داشته باشیم و فراموش نکنیم.
“مقصد”، همیشه جایى در “انتهاى مسیر” نیست!
“مقصد” لذت بردن از قدمهاییست، که برمى داریم!????صبحتون بخیر
زن هانمی گویند دوستت ندارم.
پنجشنبه 96/08/25
زنها نمیگویند “دوستت ندارم”
اما
وقتی کسی کوچ کند از دلشان،
بافتنی میبافند
در عوض بافتن گیسوهایشان.
اگر کسی کوچ کند،
ناخنهایشان را کوتاه میکنند،
موهایشان را قیچی.
شروع میکنند به
بستن دکمههای پیراهن ِ یقهسپید آویزان روی چوبلباسی.
شروع میکنند به ،
محکم کردن شال و روسریشان.
به جای آنکه موهایشان را روزی چند بار شانه کنند،
شانهشان را میشکنند.
به جای آنکه روزی چند ساعت روبروی آینه بایستند
مینشینند و انار دانه میکنند.
میروند و
ظرف میشویند
خانهتکانی میکنند،
حتی اگر عید نباشد.
به جای آنکه عطر بخرند،
کتاب شعر میخرند.
زنها
نمیگویند “دوستت ندارم”
اما وقتی “دوستت ندارند”
دیگر هیچ نخی
نمیتواند این دکمهی افتاده را،بدوزد به پیراهنِ خاطراتشان.
بعد میبینی،
سالهاست گذشته است
و هنوز غبارِ نشسته روی قابِ عکس دونفرهتان
پاک نشده است…
کوچ پرنده هارادوست ندارم.
پنجشنبه 96/08/25
کوچ پرنده ها را دوست ندارم
*میدانم
پرنده ای ک کوچ کند
دل کندن را بلد است
من یاکریم های پنج دری خانه ی مادربزرگ را
به تمام پرستوهای مهاجر
ترجیح میدهم
یا این گنجشک های کوچک
که تمام زمستان را میلرزند
اما
میمانند
عاشقانه ❤️