ازشهدابه جامانده ها..

?توجه ?از شهدا
به جامانده ها؛
هنوز هم شهادت مےدهند
اما بہ “اهل درد”
نه بے خیال ها
فقط دم زدن ازشهـدا
افتخار نیست…
باید زندگےمان،
حرفمان، نگاهمان،
لقمه هایمان، رفاقتمان
هم بوی شـهدا بگیرد …

یادداشت های اقاےپناهیان

?یادداشت حجت الاسلام پناهیان پس از ترخیص از بیمارستان و در آستانۀ پایان ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

بیماری‌های جسمی تا حدی تیمار شد و از بیمارستان نتایجی حاصل شد ولی با بیماری‌های فراوان روحی چه کنیم که در درمانگاه رمضان تیمار نشد و باقی ماند؟ اطباء روح می‌گویند اگر یک بیماری در رمضان اصلاح نشود، پس از آن ممکن است آثارش به صورت بدخیم ظاهر شود.

قبل از خروج از بیمارستان، گذشته و آیندۀ مرا اسکن کردند و مبهوتِ ازدست‌رفته‌ها و مقهور دست‌نیافتنی‌ها شدم. در اتاق مجاور، جانباز قطع نخاعی از آشنایان دوران نوجوانی بستری بود که در حال شیمی درمانی بود و مرا به گذشته برد. به زیارتش رفتم؛ چقدر در برابر لبخندهایش و رضایتمندی‌اش از زندگی سی ساله بر روی ویلچر، کوچک و حقیر بودم، و چقدر مقاومتش در چشمانم عظمت داشت. چهره‌اش دیگر هیچ شباهتی با دوران نوجوانی نداشت، دوست ندارم چهرۀ هیچ جانبازی را پیر ببینم. برای من او هنوز همان نوجوان باحیا و بی‌ادعایی بود که بود، و چقدر راحت از خودش گذشت ولی چقدر سرمایه‌دار شده بود. گذشته‌های از دست رفته‌ام را به یاد آوردم و خاطرات همۀ شهیدان و جانبازانی را که در همین بیمارستان چند صباحی با آنها همنشین بودم برایم تازه شد. آدم چقدر در پایان ماه رمضان تازه دلش برای خوب بودن تنگ می‌شود.

نالۀ دو نوجوان که بر بالین مادرشان اشک می‌ریختند و از اتاق روبرو به گوش می‌رسید مرا به آینده برد. پزشکان دیگر نمی‌توانستند کاری برای مادرشان انجام دهند. آینده‌ای که بی‌تردید همۀ ما به نوعی با آن مواجهیم و به آن بی‌توجهیم. (قَدْ تَناوَلَ الاَقْرِبآءُ اَطْرافَ جنازَتی …) یقیناً در آن زمان، بیش از هر وقت دیگری دلمان برای تمام رمضان‌های از دست رفته تنگ خواهد شد.

ما از آن گذشته و دیونی که خوبان به گردن ما دارند نمی‌توانیم رها بشویم و به این آینده که معلوم نیست دور باشد به سرعت نزدیک می‌شویم. این معمّا ظاهراً هیچ‌گاه حل نمی‌شود که چرا حرکت بی‌رحمانه و مقتدرانۀ زمان را که از روی ما عبور می‌کند متوجه نمی‌شویم. ما همانطور که حرکت زمین را متوجه نمی‌شویم، عبور زمان را هم درک نمی‌کنیم. معلوم نیست چرا ما این توهّم را داریم که همه چیز ثابت است. ما تنها پس از مرگ، صدای غرش مهیب حرکت زمین و زمان را احساس خواهیم کرد و تنها پس از خروج از این جهان عظمت کائنات را درخواهیم یافت؛ اگر دریابیم.

هم‌اکنون راه نجات از رنج تمام آسیب‌هایی که به خودمان زده‌ایم، پناه بردن به همین خدایی است که در لحظات آخر ماه مبارک رمضان در مهربان‌ترین حالت خود قرار دارد. از همۀ دوستانی که برای شفای برادر کوچک خود دعا فرموده‌اند تشکر می‌کنم و برای این لحظات پایانی التماس دعای بیشتر دارم و دعاگوی همۀ دوستان هستم.

خدایا ما را ببخش که خاطرات خوبی را در این ماه مبارک خلق نکردیم. تنها دست‌مایۀ ما از این ماه رمضان تهی‌دستی ماست و اینکه از خود راضی نیستیم. ای خدایی که ازخودراضی بودن را دوست نداری، از ما بی‌دلیل راضی باش و از فضلت به ما ببخش و ما را در آغوش رحمت خود بگیر و رها نکن.

علیرضا پناهیان
سی اُم ماه مبارک رمضان 96

#رمضان #عید_فطر

گاهی چه راحت دروغ میگوییم.

گـــاهی چــه راحـت غیبت میکنیـم!
چــه راحـت دروغ میگویـیم!
راحـت با پدر و مادر تنــدی میکنیـم!?
.
در خیابان که راه میرویـم چـه راحـت این طـرف و آن طـرف را نگاه میکنیــم و کنترل نگاه را به فراموشی میسپاریـم!?
.
چه راحــت از نامحرم دلبری میکنیم…?
چـه راحـت تنبلی میکنیـم….
چه راحت بیخیال میشویـم و چه بی هدف زندگی میکنیم….
.
گـاهی چـه راحت از شهدا فاصله میگیریم…??
چه راحت دل مولا را میشکنیـم…?
چه راحت خداحافظ حسین میگوییم…
.
گــاهی طــوری غــرق زندگی و روز_مرگی میشویـم که فرامـوش میکنیم کجا بودیـم و کجا هسـتیم…?
کـه بودیم و چه شدیم …

امان از غفلت……
شرمنده اییییییییم…..??

#یازهرا

?

امادل نشڪستیم..

منصور حلاج را درظهر ماه صیام از کوی جذامیان گذرافتاد.
جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند.
حلاج برسفره آنها نشست و چند لقمه بردهان برد. جذامیان گفتند: دیگران بر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند،
حلاج گفت؛ آنهاروزه اند و برخاست.
غروب هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما.
شاگردان گفتند: استاد ما دیدیم که تو روزه شکستی.
حلاج گفت: ما مهمان خدا بودیم. روزه شکستیم, اما دل نشکستیم

ازمفهومی ترین عڪس هاےدنیا

‏یکی از مفهومی ترین عکس های دنیا!

دخترک از دیدن چیزی ترسیده، اما دست خود را بر روی چشمان عروسکش گذاشته، تا او نترسد!!