درحوالی روزمره گی هایمان..

در حوالی روزمره‌گی‌هایمان، جای خالی زندگی عجیب توی ذوق میزند.
شاید یادمان رفته است زندگی ساده‌ترین اتفاق قشنگی‌ست که در بوییدن عطر گلهای شب بو، در هوس بستنی در سرمای زمستان، در رقص باران روی گونه پنجره، در حنجره کوک پرندگان در دمدمه‌های صبح، در چشمان مادربزرگ و لبخند پدربزرگ، در سوز زمستان که از لای پنجره دستی به استخوان‌مان میکشد، در صدای بادهای عصرانه پاییز، در چای تازه‌دم مادر و اخمهای خندان پدر؛ درحال فریاد است..
زندگی هنوز زیر کرسی مادربزرگ با قصه‌هایش گرم میشود و صبح ها سرکوچه اولین کسی‌ست که صبح بخیر را سرزبانم میریزد. زندگی را یادمان نرود ما فقط یکبار اجازه به آغوش کشیدنش را به ارث برده‌ایم

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.